میدانی دلم چه میخواهد؟ اینکه یک روز چمدانم را دراین شهر دود آلود ببندم...به دنبالم بیایی... دستانم را در دستان مردانه ات بگیری و بی آنکه حرفی بزنی از چشمانت بخوانم که فقط برویم... برویم و یک جایی را کشف کنیم... یک جایی که پای هیچ انسانی به آنجا نرسیده باشد جز من و تو... خانه مان را باهم بسازیم... ه,یکسره,آتش،همه,ذراتِ ...ادامه مطلب