اما تو کوه درد باش

ساخت وبلاگ

گفتم تو چرا دورتر از خواب و سرابی؟

گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی، اما تو نقابی

فریاد کشیدم تو کجایی؟تو کجایی؟

گفتا که طلب کن تو مرا تا که بیابی

چون همسفر عشق شدی، مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش

هر منزل این راه بیابان هلاک است

هر چشمه سرابی ست که بر سینه خاک است

در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است

نقش تن ماری ست که در خواب کمین است

در هر قدمت خار، هر شاخه سر دار

در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار

گفتم که عطش میکشتم در تب صحرا

گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا

گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست

گفتی چو شدی تشنه ترین، قلب تو دریا ست

گفتم که در این راه کو نقطه آغاز؟

گفتی که تویی تو خود، پاسخ این راز

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش.

ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 5 مرداد 1396 ساعت: 2:41