مامان مرا ببخش

ساخت وبلاگ

قرار بود که پنج شنبه راه بیفتم و برا سیزده لااقل خونه باشم.

مامان میگه امسال خونه نبودی،عیدش عید نبود

میگه هرچی تو حرف میزنی و به همه جا کار داری،داداشت ساکته و کار به چیزی نداره

میگه بابات که همیشه شیفت شب و روزا خواب،تو که نیستی...


دیشب یه بچه ها که اهل خوزستانه داشت با مامانش حرف میزد

رفیق:نه،برا سیزده نمیام خونه،سرباز کم داریم،چهار نفریم،حتما باید سه تا اینجا باشیم،احسان پنج شنبه 60 روزش تموم میشه،داره میره خونه.

مامانش:...(خب من صداش را که نمی شنوم )

رفیق:آخه این چه حرفیه میزنی،اون الان 57 روزه که اینجاست،من برا عید اومدم خونه،احسان اینجا بوده.

مامانش:...

رفیق:خب من نباشم،تو چرا بشینی تو خونه؟حالا بذار ببینم چی میشه،ولی جناب سروان قبول نمیکنه با دوتا سرباز سر کنه.


امروز

رفیق:جناب سروان،شنبه میرم و دوشنبه صبح اینجام.

جناب سروان:اگه میخوای بری خونه،احسان باید بمونه و سه شنبه بره!

من:چرا سه شنبه؟

جناب سروان:تا رفیقت بیاد،دوشنبه ظهر شده،تو سه شنبه میری(میخواد اذیت کنه )

من:(یادم به مامان رفیقم میفته )باشه جناب سروان،من سه شنبه میرم


من:راستی پنج شنبه نمیام

مامانم:شوخی میکنی!

من:نه،یه اتفاقاتی افتاده نمیتونم بیام،شاید سه شنبه بیام.

مامانم:گفتم لااقل سیزده را هستی(کاملا لحن صداش عوض شد )

من:نشد دیگه،با سال ساختی،با ماه هم بساز.

جناب سروان با صدای بلند:خودش را فدای یکی دیگه کرد،وگرنه میومد!


خخب حال مامانم به لطف بی مرامی من گرفته شد.

کو تا سه شنبه؟


ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 9 تاريخ : پنجشنبه 10 فروردين 1396 ساعت: 11:48